نقد و بررسی «The Settlers»: یک وسترن فراگیر به همان اندازه که زرق و برق دار است
به گزارش سایت دانلود فیلم و به نقل از برخورد دهنده لحظهای در The Settlers (لس کولونوس)، نویسنده و کارگردان فیلم برجسته فیلیپه گالوز وجود دارد، جایی که احساس میشود از یک وسترن تقریبا کلاسیک به چیزی نزدیک میشویم که به یک فیلم ترسناک ویرانگر نزدیک میشود. البته، این دو ژانر در واقع آنقدر
به گزارش سایت دانلود فیلم و به نقل از برخورد دهنده لحظهای در The Settlers (لس کولونوس)، نویسنده و کارگردان فیلم برجسته فیلیپه گالوز وجود دارد، جایی که احساس میشود از یک وسترن تقریبا کلاسیک به چیزی نزدیک میشویم که به یک فیلم ترسناک ویرانگر نزدیک میشود. البته، این دو ژانر در واقع آنقدر از هم دور نیستند، وقتی به خشونت واقعی فکر میکنید که هر کدام میتوانند با خود حمل کنند و در مورد آن تأمل کنند. در The Settlers، آنچه را که مشاهده میکنیم میتواند زیبا باشد، با مناظر فراگیر که دقیقاً توسط سیمون دارکانجلو، فیلمبردار ثبت شده است، درست همانطور که عمیقاً در زخمهای باز ایجاد شده توسط تاریکی همهگیر این داستان تاریخی میشکند.
انتخاب شیلیایی برای بهترین فیلم بلند بینالمللی در جوایز اسکار امسال، این تجربه موضوعاتی مشابه با فیلم خیرهکننده «بلبل» جنیفر کنت را بررسی میکند، با برخی از مواردی که شبیه سایههایی از فیلم باشکوه کلی رایشارت است. با این حال، چین و چروکهای متمایز زیادی وجود دارد که هر چه پردههای ملیلهاش طولانیتر باز شوند، ظاهر میشوند و این باعث میشود که چنین مقایسههایی تنها آغاز چیزی باشد که به آن میرسد. در یک رابطه، The Settlers داستانی سرراست در مورد افرادی که پس از متهم شدن به «حفاظت» از یک زمین وسیع بر اسبها سوار میشوند، روایت میکند. در مورد دیگر، این در مورد ردیابی مسیرهای خشونت و قدرت است که می تواند همه کسانی را که با آنها در تماس هستند نابود کند. وقتی همه اینها به شکلی مسحورکننده و در عین حال دردناک گرد هم میآیند، گالوز تضمین میکند که ما باید به تأثیر پایدار این مرگ در چشم نگاه کنیم. هرچه کمتر باشد، سیلی به صورت خواهد بود.
«مسکونت نشینان» درباره چیست؟
در شیلی در اوج قرن بیستم و در محیطی که به نظر می رسد ممکن است پایان جهان باشد، ما ابتدا در این مکان قرار می گیریم در حالی که گروهی از کارگران را مشاهده می کنیم که حصاری می سازند در حالی که تحت نظارت یک نفر هستند. مرد سوار بر اسب تصادف وحشیانه ای رخ می دهد و یکی از کارگران دست خود را از دست می دهد. مرد سوار بر اسب متعاقباً می آید و علیرغم التماس های مرد مجروح که زیر او خوابیده بود، او را با خونسردی اعدام می کند. اگر پیام ارسال شده قبلاً واضح نبود، او به آنها می گوید که آنها فقط به اندازه ارزشی هستند که می توانند به صاحب زمین ارائه دهند. اگر آنها دیگر نتوانند این را به طور کامل فراهم کنند، ممکن است مرده باشند. این خشونت گاه به گاه عملاً لحن تیره و تاریکی را که فیلم بعداً ما را به آن خواهد برد، تعیین می کند. مردی که این قتل را انجام داد، سرباز سابق الکساندر مکلنان (مارک استنلی) است و کسی که شاهد این کار است سگوندو (کامیلو آرانسیبیا) است، یک مزیتزو (به معنی نژاد مخلوط)، که به زودی متوجه میشویم که یک تیرانداز با استعداد است. بنابراین، او ارزش دارد. هنگامی که مک لنان به گشت زنی در این سرزمین ها دستور می دهد، سگوندو و کابوی آمریکایی بیل (بنجامین وست فال) را با خود می برد. کار آنها این است که هر بومی را که در هنگام پرسه زدن پیدا می کنند، سلاخی کنند. آنها در نهایت دقیقاً همین کار را انجام می دهند.
فیلم هرگز از این وحشیگری دور نمیشود، چه در اجرای سرد و چه در عواقب خونین، هر چند در صحنههایی که این اتفاق نمیافتد، به همان اندازه وزن دارد. وقتی سه نفر از مسافران در یک نقطه توقف می کنند و برای مدت کوتاهی با دیگر افراد بی رحم ارتباط برقرار می کنند، یکی می گوید که در این لحظه صلح آمیز است. سپس مرد دیگری با این موضوع روبرو می شود که آرزو می کند به کسی شلیک کند. آنها سپس به آنچه که به عنوان شاهکارهای قدرت یا مهارت شروع می شود قبل از پایان دادن به یک نزاع بدون بند انگشت تنها برای از بین بردن زمان شروع می شوند. ما به زودی متوجه می شویم که بسیاری از آنها وقتی بر شخص دیگری تسلط ندارند تقریباً از نظر وجودی خسته می شوند. بنابراین، آنها حتی به یکدیگر خواهند چرخید. در هر موقعیتی، سلسله مراتبی در سلسله مراتب وجود دارد که همیشه یک نفر زیر پا له می شود. همانطور که ما این را با جزئیات احشایی مشاهده می کنیم، می بینیم که چگونه سگوندو در دام این موضوع گرفتار می شود و از ترس مرگ خودش به نیروی مرگ تبدیل می شود. پس از یک سکانس ویرانگر که به نظر می رسد ما را در کابوسی با فریاد و شلیک گلوله می کشانند، کشتن در مواجهه با خشونت غیرقابل تصور هم به یک عمل وحشتناک رحمت تبدیل می شود، همانطور که تلاش مذبوحانه برای اطمینان از اینکه آنها خودشان را پیدا نمی کنند. روی بلوک خرد کن یک گودال ثابت در معده باقی میگذارد، و تقریباً احساس میکند که دارد ترس رمان ظاهراً غیرقابل فیلمبرداری کورمک مک کارتی «نصف النهار خون» را هدایت میکند و در عین حال تاریخ خاص خود را به همراه دارد. این در هیچ کجا به اندازه نتیجه غیرمنتظره و در عین حال کاملاً مناسب احساس نمی شود.
پایان «ساکنان» دقیقاً در چشمان ما نگاه می کند
نزدیک به پایان، در یک جابجایی ناگهانی در زمان و مکان، ظاهراً از این همه خشونت دور شدهایم تا ببینیم چگونه روایتی پیرامون پیامدهای آن شکل میگیرد. گالوز، همراه با نویسندگان همکارش آنتونیا گیراردی و ماریانو لیناس، به طرز دردناکی به صراحت بیان میکنند که تمام جنایات واقعی تاریخی انجام شده را میتوان توسط کسانی که مدعی پرداختن به آنها هستند، پشت سر گذاشت. این یک کیفرخواست هولناک است که با بازی خیره کننده میشل گوانا در نقش کیپجا، زنی سلکنام که انتظار می رود در کنار آشتی اجباری بازی کند، شکل و شمایل احساسی به آن داده شده است که دامنه کامل زخم هنوز چرکین را پنهان می کند. او این کار را نمیکند و از بسیاری جهات، فیلم هم اینطور نیست، زیرا در عوض از ما میخواهد به حقایق سختی که در زیر فشار دائمی خودخواهانه برای تبرئه کاذبی که میتواند در هر جایی نفوذ کند، دقیقتر نگاه کنیم.
حتی از آنجایی که تغییر دامنه آن میتواند تا حدودی دورتر باشد، این بزرگترین دستاورد فیلم است، زیرا نشان میدهد که چقدر تلاشها برای ایجاد یک “آرامش” سطحی خالی است، وقتی که به معنای بلعیدن رنج برای لبخند زدن برای دوربینی است که کمی به تاریخ اهمیت میدهد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰